دست نوشته های تنهایی یک انسان خسته

never give up

میتوان همچون عروسک های کوکی بود
با دو چشم شیشه ای دنیای خود را دید
میتوان در جعبه ای ماهوت
با تنی انباشته از کاه
سالها در لابلای تور و پولک خفت
میتوان با هر فشار هرزهء دستی
بی سبب فریاد کرد و گفت
" آه ، من بسیار خوشبختم "

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قضاوت» ثبت شده است

۱۴
آذر

"ناراحتی خودتون رو برای کسی بگید که درک کنه بفهمه نه اینجا که همه خوابن

تو هر حالی امید داشته باشید میدونم امید داشتن هم سخته ولی چاره ای نیس
دنیا نیس جهنمه..."

سلام!
چندتا خط اول کامنت یکی از دوستان بود برای پست قبلی.
چندتا نکته رو باید بگم
اول اینکه اگر فکر میکردم که کسی هست که ناراحتیم رو درک کنه و آرومم کنه خب بهش میگفتم که کمکم کنه ولی حس میکنم همچین کسی نیست
دوم اینکه اگر کسی هم باشه که امکان داشته باشه درک کنه بعضی از حس هارو نمیشه گفت! بیشتر آدم ها نمیتونن بدون قضاوت کردن گوش بدن !
سوم اینکه دنیا اونقدرام جهنم نیست خودمون زیباش کنیم :)
و آخر اینکه تنها راهی که به ذهنم میرسه نوشتنه چه اینجا چه هرجای دیگه پس اینو ازم نگیرید ممنون :)
  • عروسک کوکی