دست نوشته های تنهایی یک انسان خسته

never give up

میتوان همچون عروسک های کوکی بود
با دو چشم شیشه ای دنیای خود را دید
میتوان در جعبه ای ماهوت
با تنی انباشته از کاه
سالها در لابلای تور و پولک خفت
میتوان با هر فشار هرزهء دستی
بی سبب فریاد کرد و گفت
" آه ، من بسیار خوشبختم "

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شادمهر» ثبت شده است

۰۱
آذر

غرورت بزرگترین دشمنته ... یکم از دست بکش!


باید تو رو پیدا کنم شاید هنوزم دیر نیست

تو ساده دل کندی ولی تقدیر بی تقصیر نیست


با اینکه بی تاب منی بازم منو خط می زنی

باید تو رو پیدا کنم تو با خودت هم دشمنی!


کی با یه جمله مثل من میتونه آرومت کنه؟

اون لحظه های آخر از رفتن پشیمونت کنه


دلگیرم از این شهر سرد این کوچه های بی عبور

وقتی به من فک میکنی حس میکنم از راه دوووووووور


#تقدیر

#مونابرزویی

#شادمهر

  • عروسک کوکی
۲۶
آبان

یه وقتا یکی انقدر برات مهم میشه که توجه های بقیه رو نمیبینی بعد که به خودت میای میبینی همه رو باختی و اون رو... بعدش بازم توجه نمی خوای از کسی...همه رو باهاش مقایسه میکنی و چه بِه از اون باشن و چه نباشن پیشش کم میارن... اون وقته که نمی خوای دورو برت کسی باشه خودتو با کارو درس و هر چیزی که میتونی سرگرم میکنی که فراموشش کنی که بهش فک نکنی ولی اون تو قلبت نمیمیره همیشه یه گوشه هست و ممکنه کمرنگ بشه اما همیشه زنده میمونه...شاید یه روزی یه وقتی یه جایی باز ببینیش و داغی که به دلت مونده تازه شه... و بدترین قسمتش اینه که خودشم نمیدونه که چقدر عزیزه برات و چقد میتونه بهم بریزدت..


چی تو چشاته که تو رو انقد عزیز میکنه؟

این فاصله داره منو بی تو مریض میکنه

اینکه نگات نمی کنم یعنی گرفتار توام

رفتن هم ولی نترس من که طرفدار توام

هرچی سرم شلوغ شد رو قلب من اثر نذاشت

بدون تو دنیای من انگار تماشاگر نداشت

منو نمیشه حدس زد با این غرور لعنتی

هیچوقت نخواستم ببینیم تو لحظه ی ناراحتی

میخواستم نبخشمت یکی ازت تعریف کرد

دیدن تنهایی تو منو بلاتکلیف کرد

بیا و معذرت بخواه از جشنی که خراب شد

از اونکه واسه انتقامم از تو انتخاب شد

هرچی سرم شلوغ شد رو قلب من اثر نذاشت

بدون تو دنیای من انگار تماشاگر نداشت

منو نمیشه حدس زد با این غرور لعنتی

هیچوقت نخواستم ببینیم تو لحظه ی ناراحتی


  • عروسک کوکی