دست نوشته های تنهایی یک انسان خسته

never give up

میتوان همچون عروسک های کوکی بود
با دو چشم شیشه ای دنیای خود را دید
میتوان در جعبه ای ماهوت
با تنی انباشته از کاه
سالها در لابلای تور و پولک خفت
میتوان با هر فشار هرزهء دستی
بی سبب فریاد کرد و گفت
" آه ، من بسیار خوشبختم "

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حقیقی» ثبت شده است

۲۴
دی

همیشه از حقیقی شدن مجازی‌ها بدم میومده و برعکسش البته. از هردوتاش هم ضربه خوردم. یه مدتی این‌ها فراموشم شده بود. آخرین باری که از چیزی واقعا ذوق کردم به وسیله ی یکی ازین مجازی‌ها بود. آخرین باری هم که گریه کردم همینطور. دیگه زندگیم به هم آمیخته مجازی و حقیقی یکی شده. از دوست‌داشتنی‌های واقعی‌م دور شدم و برام مجازی شدن در عوض مجازی‌ها نزدیک‌تر شدن بهم. وضعیت خیلی آشفته شده. همه‌ی این‌ها بوده تا دیشب؛ میتونم بگم که از بدترین شب‌های زندگی‌م بوده. یکیشون پشت سرم بد حرفی زد. بد. شکستم وهمین. کسی بود که ازش انتظار نداشتم. آدم از همین جاها ضربه میخوره. ولی در عوض رفیق حقیقی‌م رو شناختم و خوشحالم از اینکه آدم‌فروش نیست. نمی‌تونم به خودت بگم ولی مرسی که انقدر خوبی :)


سنگینه بار تن برام
ببین چه خسته می شکنم
به انتظار فصل تو 
تمام فصلها گذشت
چه یأس بی نهایتی
ندیم من بود
فصل بد خاکستری
تسلیم و بی صدا گذشت
چه قلب بی سخاوتی
حریم من بود
دژخیم بی رحم تنم
به فکر تاراج منه
روح بزرگوار من
لحظه ی معراج منه
فکر نجات من نباش
مرگ منو ترانه کن
هر شعرمو به پیکرم
رشته تازیانه کن

  • عروسک کوکی