دست نوشته های تنهایی یک انسان خسته

never give up

میتوان همچون عروسک های کوکی بود
با دو چشم شیشه ای دنیای خود را دید
میتوان در جعبه ای ماهوت
با تنی انباشته از کاه
سالها در لابلای تور و پولک خفت
میتوان با هر فشار هرزهء دستی
بی سبب فریاد کرد و گفت
" آه ، من بسیار خوشبختم "

۱۵ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

۳۰
آبان

نوشتن شده برام تخلیه ی روحی...فرار کردن از فکرهای بیهوده... فرار از واقعیت.

منتها جای اینکه آزاد شم از اون فکرها بیشتر و بیشتر بهشون فکر میکنم و بیشتر خودم رو آزار میدم... مثل معتادی شدم که موادش هم دردشه هم دوای دردش... یه جورایی همون "چون طفل که از خوردن داروست پریشان"..!

  • عروسک کوکی
۳۰
آبان

وقتی اونی که باید سر شوقت نیاره هیچوقت دیگه با هیچکس دیگه نمیتونی خوشحال باشی اونجور که با اون بودی...


ببین من آخرین برگ درختم
درخت زخمی از تیغ زمستون
منو راحت کن از تنهایی من
منو پاکیزه کن با غسل بارون

تو تنها حادثه تنها امیدی
برای قلب من این قلب مسموم
ردای روشن آمرزشی تو
برای این تن محکوم مهزوم

ابی/ایرج جنتی عطایی
  • عروسک کوکی
۲۹
آبان

وقتی به سن جوونی میرسی باید انتخاب کنی زندگی حرفه ایت مهم تره یا زندگی شخصی. باید مشخص کنی امروزتو میخوای یا آینده ت. باید انتخاب کنی دوست و رفیق و عشق یا درس و کار و آینده. یا باید یکی رو انتخاب کنی  یا باید بتونی یجوری این تعادل رو برقرار کنی! که سخت ترین قسمتش همینه برقرار کردن تعادل. روزاییه که رو هرچی سرمایه گذاری کنی همونو برداشت میکنی ؛ راه برگشتی نداری. باید بتونی بهترین هارو برای خودت انتخاب کنی هرجور که شده. باید برای خودت یه زندگی بسازی و کنارش لذت هم ببری ازش.

یه جاهایی باید انتخاب کنی بین پول و تجربه بین دوستی و کار بین عشق و ثروت بین کار و درس و... اینا خیلی سخته اینکه از کدوم بگذری برای اون یکی.

انقدری که خودمو میشناسم به یه زندگی و عشق ساده راضی نیستم...به زندگی بدون دوست داشتن هم راضی نیستم... هدفم بیشتر از ایناست و پتانسیلم هم!

خدایا دستمون رو بگیر که کم نیاریم توی این بحبوحه.

به قول استاد شهریار:

از زندگانیم گله دارد جوانیم

شرمنده جوانی از این زندگانیم

دارم هوای صحبت یاران رفته را

یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم

پروای پنج روز جهان کی کنم که عشق

داده نوید زندگی جاودانیم

چون یوسفم به چاه بیابان غم اسیر

وز دور مژده جرس کاروانیم

گوش زمین به ناله من نیست آشنا

من طایر شکسته پر آسمانیم

گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند

چون میکنند با غم بی همزبانیم

ای لاله بهار جوانی که شد خزان

از داغ ماتم تو بهار جوانیم

گفتی که آتشم بنشانی ولی چه سود

برخاستی که بر سر آتش نشانیم

شمعم گریست زار به بالین که شهریار

من نیز چون تو همدم سوز نهانیم



  • عروسک کوکی
۲۸
آبان

-میدونی بدتر از دلتنگی چیه؟

+چیه؟

-اینکه نتونی بهش بگی چقدر دلتنگشی...

  • عروسک کوکی
۲۸
آبان

تو نمیگی من دلتنگت میشم؟ باید هرراهی که ازت خبر میگرفتم رو می بستی؟ باید انقدر مغرور باشی؟  می دونی که من به اندازه ی تو مغرورم؟ میدونستی انقدر میخوامت همه باهام بد شن؟ اگه میدونی و هیچکاری نمی کنی چرا انقدر مثل منی؟ چرا هردومون منتظریم اون یکی یه کاری کنه؟ قول میدی که اگه یه قدم بردارم توهم نزدیک تر شی؟ می دونی که تازه دارم میفهمم اون من بودم؟ همون که ازش می گفتی؟ خب لامصب وقتی مستقیم بهم چیزی نگی من کاری ازم برنمیاد...


که عادتت بدم یه گوشه بند شی

به مبتلا شدن علاقه مند شی


نشد که از دلم جدا کنم تورو

نشد نشد نشد برو برو برو

نشد که بی دهن صدا کنم تورو

تمام حرف من برو برو برو


تو داری از خودت فرار میکنی

داری با ریشه هات چیکار میکنی؟


  • عروسک کوکی
۲۸
آبان

دوست قشنگ ترین نعمت دنیاست؛ توی هر شرایطی باید دودستی نگهشون داری . همین!


رفیق من سنگ صبور غم هام
به دیدنم بیا که خیلی تنهام
هیشکی نمیفهمه چه حالی دارم
چه دنیای رو به زوالی دارم
مجنونمو دل زده از لیلی ها
خیلی دلم گرفته از خیلی ها
نمونده از جوونی هام نشونی
پیر شدم پیر تو ای جوونی
تنهای بی سنگ صبور
 خونه ی سرد و سوت و کور
توی شبات ستاره نیست 
موندی و راه چاره نیست
اگر چه هیچکس نیومد
سری به تنهاییت نزد
اما تو کوه درد باش
طاقت بیارو مرد باش

  • عروسک کوکی
۲۷
آبان

شمرده تر بگو با من حروف رفتنت تا من بگیرم از دلت همه بهانه ها را!


چارتار/احسان حائری


محبوبِ من!

تو مال منی و نمیذارم که مثل بقیه چیزایی که دوست داشتم نیمه کاره بمونی!

مثل همه ی بارهای قبلی که ازم دلخور بودی و ازم قطع امید کرده بودی ولی برگشتیم!

تو باید بدونی که توی زندگی شلوغم فکرت یه لحظه از سرم بیرون نمیره حتا اگه خیلی وقت باشه که باهم حرف نزده باشیم!

نیاز به یه وقفه هست که یادت بره من بودم که یادم بره چقدر دلخورم یادت بره چقد دلخوری...

فقط میخوام بهت بگم که نرو... صبر کن که برمی گردم ...صبر داشته باش!

اینبار خودم پا پیش میذارم که بفهمی که چقدر یادتم... صبر کن!


معشوقِ من

انسان ساده ایست

انسان ساده ای که من او را

در سرزمین شوم عجایب

چون آخرین نشانه ی یک معبد شگفت

در لابلای بوته ی پستان هایم

پنهان نموده ام!


فروغ فرخزاد

  • عروسک کوکی
۲۶
آبان

از بدِ حادثه اینجا بدنیا اومدیم...اینجا بزرگ شدیم...و اگر خوش شانس باشیم اینجا نمی میریم...شهرمو ازم گرفتن نتونستم که مقاومت کنم...علایقمو ازم گرفتن نتونستم کاری کنم...محبوبمو خودم دو دستی تقدیم بقیه کردم... گیر کردیم واسه انتخابی میان جبر و جبر...

اینجا جای موندن نیست نه برای من نه بقیه...به اسارت عادت کردیم...تا رها بشیم میمیریم...

تو رگام به جای خون شعر سرخ رفتنه
تن به موندن نمیدم موندنم مرگ منه
عاشقم مثل مسافرعاشقم عاشق رسیدنه به انتها
عاشق بوی غریبانه کوچ تو سپیده غریب جاده ها
من پر از وسوسه های رفتنم رفتنو رسیدنو تازه شدن 
توی یک سپیده طوسی سرد مثل یک عشق پر آوازه شدن

  • عروسک کوکی
۲۶
آبان

یه وقتا یکی انقدر برات مهم میشه که توجه های بقیه رو نمیبینی بعد که به خودت میای میبینی همه رو باختی و اون رو... بعدش بازم توجه نمی خوای از کسی...همه رو باهاش مقایسه میکنی و چه بِه از اون باشن و چه نباشن پیشش کم میارن... اون وقته که نمی خوای دورو برت کسی باشه خودتو با کارو درس و هر چیزی که میتونی سرگرم میکنی که فراموشش کنی که بهش فک نکنی ولی اون تو قلبت نمیمیره همیشه یه گوشه هست و ممکنه کمرنگ بشه اما همیشه زنده میمونه...شاید یه روزی یه وقتی یه جایی باز ببینیش و داغی که به دلت مونده تازه شه... و بدترین قسمتش اینه که خودشم نمیدونه که چقدر عزیزه برات و چقد میتونه بهم بریزدت..


چی تو چشاته که تو رو انقد عزیز میکنه؟

این فاصله داره منو بی تو مریض میکنه

اینکه نگات نمی کنم یعنی گرفتار توام

رفتن هم ولی نترس من که طرفدار توام

هرچی سرم شلوغ شد رو قلب من اثر نذاشت

بدون تو دنیای من انگار تماشاگر نداشت

منو نمیشه حدس زد با این غرور لعنتی

هیچوقت نخواستم ببینیم تو لحظه ی ناراحتی

میخواستم نبخشمت یکی ازت تعریف کرد

دیدن تنهایی تو منو بلاتکلیف کرد

بیا و معذرت بخواه از جشنی که خراب شد

از اونکه واسه انتقامم از تو انتخاب شد

هرچی سرم شلوغ شد رو قلب من اثر نذاشت

بدون تو دنیای من انگار تماشاگر نداشت

منو نمیشه حدس زد با این غرور لعنتی

هیچوقت نخواستم ببینیم تو لحظه ی ناراحتی


  • عروسک کوکی
۲۶
آبان

وبلاگ نویسی رو بیشتر دوست دارم تا سوشال نتورک هارو ؛ مهم ترین دلیلشم این میتونه باشه که دنبال ری اکشن نیستی. سوشال نتورک ها این توقع رو برات به وجود میاره که بعد از نوشتن هرچیزی باید بیان لایکت کنن و ازت تعریف کنن و بهت حمله کنن و ... علاوه بر اون این توهم رو هم به وجود میاره که تنها نیستی درحالی که داری تو تنهاییت غلت میزنی.. اما زیبایی وبلاگ نویسی به اینه که خودتی و خودت با همه ی تنهایی هات با همه بی مخاطبی هات با همه ی سرسختی هات با خودت با خودت با خودت...

  • عروسک کوکی