با ما تو هنوز در نبردی
دوشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۲۱ ب.ظ
سعدی میگه :
| ای دل نه هزار عهد کردی | کاندر طلب هوا نگردی؟ | |
| کس را چه گنه؟ تو خویشتن را | بر تیغ زدی و زخم خوردی | |
| دیدی که چگونه حاصل آمد | از دعوی عشق روی زردی؟ | |
| یا دل بنهی به جور و بیداد | یا قصهی عشق درنوردی | |
| ای سیم تن سیاه گیسو | کز فکر سرم سپید کردی | |
| بسیار سیه سپید کرده ست | دوران سپهر لاجوردی | |
| صلح است میان کفر و اسلام | با ما تو هنوز در نبردی | |
| سر بیش گران مکن، که کردیم | اقرار به بندگی و خردی | |
| با درد توام خوش است ازیراک | هم دردی و هم دوای دردی | |
| گفتی که صبور باش، هیهات | دل موضع صبر بود و بردی | |
| هم چاره تحمل است و تسلیم | ورنه به کدام جهد و مردی | |
| بنشینم و صبر پیش گیرم | دنبالهی کار خویش گیرم |